باب اسفنجی

حدود هفت سال از وقتی این وب رو زدم می گذره

هنوز وقتی میشینم مطالبو میخونم میفهمم که چقدر بچه و معصوم بودم..

انگار همین دیروز بود

خیلی خاطره قشنگیه

یعنی حالا شما با هر سنی که باشی وقتی وبلاگ یه بچه رو بخونی و بفهمی کل دغدغه ش چی بوده کیف میکنی (با ذره ای هم اندوه..عاه!)

نمیدونم حالا یه چند سال دیگه خودم مطالبی که الان توی وبلاگ دیگه م بنویسم چی میگم، ولی امیدوارم به اندازه همین لحظه خاطره انگیز و شیرین باشه واسم

چنین لحظاتی رو برای همتون آرزو می‌کنم

وقت همبرگر خوردنه!

اختاپوس:آخه کی ساعت 3 نصف شب همبرگر می خوره

پاتریک:ساعت 3 نصف شبه ! وقتشه همبرگر بخورم

باب اسفنجی به پاتریک گفت من زشتم وبه هیچ دردی نمیخورم.!!

پاتریک جواب داد: چرا بدرد میخوری باعث میشی بقیه نسبت به خودشون

حس بهتری داشته باشن.... ها ها ها

حالا یه جوک دیگه : پاتریک: باب اسفنجی هیچ وقت رویاهاتو رها نکن من که

بچه بودم همه بهم می گفتن پاتریک تو هیچوقت هیچی نمیشی تو همیشه

سربه هوایی ولی حالا منو ببین

لطفا نظرتون رو درباره ی این جوک ها بنویسین.